ماکروگیمیفیکیشن «آمریکایی-اسرائیلی» و پایه های اقتصادی ترور اسماعیل هنیه در تهران

با نگاهی جامع به زوایای ترور اسماعیل هنیه، درمی یابیم که پیوست ها و دلالت ها و زمینه های اقتصادی مسئله به شدت پررنگ است.
کد خبر:۴

اقتصاد معاصر؛ با نگاهی جامع به زوایای ترور اسماعیل هنیه، درمی یابیم که پیوستها و دلالتها و زمینه های اقتصادی مسئله به شدت پررنگ است.

 

زاده شدن ارز جهان روا

باید به عقب تر بازگردیم. ایالات متحده، در ژوئیه ۱۹۴۴ کنفرانس برتنوودز (Bretton-Woods Conference) را ترتیب داد و طی این کنفرانس با وجود مقاومت سایر کشورها، با فشار و اولتیماتوم به کشورهای درگیر جنگ، مرجعیت دلار برای مبادلات جهانی را تثبیت کرد؛ مشروط بر اینکه هر دلار، پشتوانه مقدار مشخصی طلا داشته باشد. در عوض، در اوت ۱۹۴۵ با کشتار فجیع اتمی در ژاپن، اقتدار جبهه خودی را به رخ دشمن کشید و کار جنگ را یکسره کرد.


ارز جهانروا خواص متعددی دارد، و برای منتشرکننده آن ارز مزایای جدی ایجاد میکند. ازجمله اینکه چون در همه دنیا پذیرفته است، و واسطۀ مبادلات بین کشوری قرار میگیرد، حجم عظیمی از آن در دنیا به عنوان ابزار مبادله قابل انتشار است؛ به این معنی که آمریکا بهواسطه این نوع از تقاضای پول، میتواند تا حد اشباع برای مبادله، دلار بدهد و کالا و خدمات بگیرد، بدون اینکه این دلار پشتوانۀ واقعی جدی داشته باشد. به این دلیل است که میبینیم ایالات متحده طی دهههای متمادی، اصطلاحاً تراز تجاری (Balance of trade یا به اختصارBOT) منفی (یعنی حجم واردات بیش از صادرات) دارد؛ و تراز تجاری منفی طی دههها برای این کشور ضایعهای ایجاد نکرده است، درحالیکه چنین شرایطی برای کشورهای عادی قابل تصور نیست؛ چهاینکه کشور دیگر، برای واردات، باید ارز کافی داشته باشد؛ و آن ارز علیالقاعده از صادرات تأمین میشود، و لذا تراز منفی تجاری نمیتواند پایدار و ادامه دار باشد.


برآمدن پترودلار

دو دهه از انعقاد برتنوودز گذشت و متعاقب جنگ در ویتنام و دیگر مسائل، از ۱۹۶۵ شرایط تورمی در آمریکا ایجاد شد و نهایتاً در ۱۵ اوت ۱۹۷۱ ریچارد نیکسون، رئیسجمهور وقت ایالات متحده بهناچار قواعد برتنوودز را زیر پا گذاشت؛ او پشتوانۀ طلا را از دلار برداشت و طی دستوری اعلام کرد که کشورها دیگر نمیتوانند به ازای داراییهای دلاری خود، طلا درخواست کنند. وی گفت:

 


"قدرت پول یک کشور براساس قدرت اقتصادی آن کشور است؛ و اقتصاد امریکا قدرتمندترین اقتصاد دنیاست که با دیگر کشورها فاصله زیادی دارد. بر این اساس من از رئیس خزانهداری خواستم که اقدامات لازم برای دفاع از دلار در مقابل سفتهبازی را انجام دهد. من از رئیس خزانهداری آقای «کانالی» خواستم تا بطور موقت قابلیت تبدیل پذیری دلار به طلا جز داراییهای ارزشمند را به حال تعلیق درآورد."
از اینجا، صاحبان «فد» (The Federal Reserve) - انتشاردهندگان دلار - برای حفظ هژمون ارز جهانروای خود بازیگری جدید به صحنه آوردند: اسرائیل! این رژیم البته کمی پیشتر هم وجود داشت، اما نقش او در منطقه از سالهای ابتدای دهه ۱۹۷۰ جدی شد. در این سالها، طراحی جدیدی با نام پترودلار صورت گرفت. «عمران نزار حسین» اندیشمند مسلمان ساکن آمریکا در این خصوص معتقد است:

 

"در آن زمان طرحی ریختند. استراتژی آنها این بود که یک جنگ ایجاد کنند. جنگ ۱۹۷۳ میلادی که میان اعراب و اسرائیل روی داد با هدف نجات دادن دلار صورت گرفت. در این جنگ روایتهای ظاهری، داستان ظاهری را روایت میکند؛ اما داستان پشتپرده گویای حقایقی دیگر است. انور سادات، رئیسجمهور وقت مصر میدانست که او یکی از هنرپیشههای این بازی است؛ و اسرائیل نیز میدانست که این یک نقشه ساختگی است؛ و این بازی را انجام دادند و توانستند به دنیا بباورانند که این یک جنگ واقعی است. تا جنگ شروع شد کشورهای عربی صادرات نفت خود را قطع کردند؛ و این همان چیزی بود که صهیونیست ها میخواستند. زمانیکه قیمت نفت چهار برابر شد ارزش پول آمریکا هم چهار برابر شد؛ نفت از هر بشکه ۴۰ دلار به ۱۶۰ دلار در هر بشکه رسید؛ و این همان چیزی بود که صهیونیست ها می خواستند. درواقع کشورهای عربی ۴ برابر ثروتمندتر شدند و هنری کسینجر یهودی را گسیل کردند که ملک فیصل، پادشاه وقت عربستان را فریب دهد و متأسفانه او نیز در دام هنری کسینجر افتاد. هنری کسینجر به فیصل گفت تمام چیزی که باید انجام بدهید برای اینکه پولدارتر بشوید این است که فقط و فقط نفت خود را با دلار به فروش برسانید. فیصل این درخواست را قبول کرد و این آغاز «پترودلار» بود."


«ویلیام انگدال» (Frederick William Engdahl) در کتاب «یک قرن جنگ؛ سیاستهای نفتی انگلوآمریکایی و جهان جدید» (A Century of War: Anglo-American Oil Politics and the New World) معتقد است تصمیم اساسی برای نجات دلار در کنفرانس «بیلدربرگ» گرفته شد. وی خاطرنشان میکند این گروه ۸۴ نفره در آن سال در «سالتسجوبادن» (saltsjöbaden hotel) سوئد و با حضور «هنری کیسینجر» وزیر خارجه وقت، «شولتز» (Charlotte Mailliard Shultz) وزیر خزانهداری وقت و «جیمز آکینز» (James Elmer Akins) سفیر وقت آمریکا در عربستان گردآمدند؛ این پیشنهاد نفتی را «والتر لوی» مطرح کرد و افراد فوق مأموران عملیاتی شدن این تصمیم شدند. به این ترتیب آمریکاییها به عنوان نمایندگان سیاسی فدرال رزرو، شوک نفتی را ایجاد و مدیریت کردند. روزنامۀ آمریکایی «ویکتوریا ادووکیت» (The Victoria Advocate) در تاریخ چهارشنبه ۷ جولای سال ۱۹۷۷ درمقالهای با عنوان «ادعای رسوایی قیمت نفت» (oil price scandal claimed) از قول جیمز آکینز، فاش کرد که شاه ایران میگفت ایالات متحده اگر مدافع افزایش قیمت نفت نباشد، لااقل نسبت به آن بیتفاوت است. همچنین در راهاندازی پروژه پترودلار از نقش «ملک فیصل» نیز نمیتوان گذشت. او در توافقی با سیاستمداران ایالات متحده، با گرفتن امتیازاتی – از جمله افزایش حق رأی در صندوق بینالمللی پول – بر انجام معاملات نفتی با دلار پای فشرد و پروسۀ پترو دلار را اجرا کرد. اکنون پس از 40 سال از گذشت این رویداد، هنوز تقریباً تمام نفت خام دنیا و فرآوردههای آن کماکان به دلار معامله میشود.

 

ماکرو-گیمیفیکیشن

اسرائیل یک دولت درجهدو است که به مدد سحر و جادوی تصویرگری غرب بالا آمد و برکشیده شد، با این هدف اساسی که سطح تنش را در منطقه بالا نگاه دارد، و منافع ابرکمپانیهای چندملیتی را که بخصوص در آمریکا حضور دارند، تأمین نماید. ساختارهای سیاسی متلاطم کشورهای همسایه فلسطین نیز مؤید این مدعاست. طی هشت دهه اسراییل توانسته نقش تنشآفرین خود در منطقه را بهخوبی ایفا کند.
بنابراین یک ماکروگیمیفیکیشن بین اسرائیل و آمریکاییهای ذینفع برقرار است: اسرائیل سطح تنش را بالا نگاه میدارد، همواره از ایران و مسلمانان برای کشورهای توسعهیافته تصویر یک هیولای دهشتناک و بربرصفت میسازد و این تصویر را به مدد شبکۀ رسانههای جهود بزک میکند، تفرقه و اختلال در روابط بین کشورها و گروههای اسلامی را سامان میدهد، عمیقترین ابرپروژههای امنیتی و نظامی – مانند تأسیس ساواک (به روایت حسین فردوست) و موارد دیگر - را در این منطقه به بهترین نحو پیش میبرد؛ و به این ترتیب مسیر را هموار میکند، که علاوه بر نفع کوتاهمدت اما کلان کمپانیهای غربی (مانند مهماتسازیها و تاجران اسلحه)، منافع بزرگتر و پایدارتر آنان – مانند تثبیت جایگاه دلار - نیز تأمین شود. در عوض این خدمات، آمریکا این دولت را برساخته و حیات او را تضمین و پشتیبانی کامل میکند و تمام مشکلات او را یک تنه پاسخ میدهد. این دو همدیگر را متوازن پیش میبرند و کاستی و قوت هریک، با کاستی و قوت دیگری کاملاً همبسته است. اینجا این نکتۀ کلیدی معنا مییابد که «وقوع هیچ جنگی بدون پیوست اقتصادی معنا ندارد»! 


درماندگی آمریکا و اسرائیل
آمریکاییها و اسرائیلیها در گرداب سختی درماندهاند: هفتم اکتبر، یک گروه کوچک فلسطینی، بدون اینکه از سوی اعراب و حتی هموطنانشان در کرانۀ باختری (تا همین حالا) تأیید شوند، اولین حمله به داخل خاک اسرائیل را از سال ۱۹۴۸ تا آن تاریخ به سامان رساندند، و کل معادلات نظامی و امنیتی منطقه را تغییر دادند، و حفرهای بزرگ در ماکروپروژه و آرایش پیشساخته مشترک آمریکایی-اسرائیلی ایجاد کردند. واقعیت میدان را ببینید:

 

سرزمین موعود دیگر هرگز برای ساکنان آن حتی امن نیست؛ از شمال توسط لبنان، و از جنوب توسط غزه تهدید میشود؛ اینها جز تهدیدات از سوی سوریه و ایران و عراق و یمن است! مقادیر معتنابهی از شمال و جنوب اسرائیل از سکنه خالی شده، و مهاجران سکنیگزیده در آن مناطق، اکنون در بدترین شکل، کار و زندگی خود را از دست دادهاند و در اقامتگاههای موقت مرکز اسرائیل ساکنند؛ مهاجرت معکوس قطعی است؛ اقتصاد کشور دچار اختلال جدی شده است؛ دریا، به روی این کشور تقریباً بسته شده، و اقتصاد اسرائیل تنها به مدد تنفس مصنوعی برخی کشورهای منطقه کموبیش زنده مانده؛ فرسایش بصورت روزافزون، اسرائیل را به سوی اضمحلال میبرد. به معنی واقعی کلمه این کشور دیگر جای زندگی نیست! 


در یورش تاریخی اسراییل به غزه هم، با وجود اینکه خاک بخش اعظم این سرزمین به توبره کشیده شده، واضح است که اسرائیل به همه اهدافش دست پیدا نکرده است. تونلها، گروههای مجاهد فلسطینی، مسئلۀ اسرای دربند حماس و ... همگی در جای خود باقی است. 
به این ترتیب اسرائیل نتوانسته مقاومت مردمی نهادینهشده در غزه را و بغض فروخفته و فزایندۀ مردم این سرزمین را خاموش کند. حتی این حجم از کشتار سبعانه، تنها حدود ۴۰ هزار نفر را به شهادت رسانده و تا حذف دومیلیون و اندی دیگر راه درازی در پیش است، که توان اسرائیل، طبعاً آن را تکافو نخواهد کرد.

 

در ابعاد بینالمللی نیز مذاکرات و آرایش جدید صلح با کشورهای عرب منطقه، و سفارتهایی که یکی پس از دیگری گشوده میشد، از بین رفته است. حتی آیندۀ موضوعات فرامنطقهای که یک جزء کوچکش اسرائیل بود به محاق رفته؛ مانند کریدور «عربمد» که در گرو عادیسازی روابط اعراب با اسراییل بود، و اکنون از حیّز انتفاع افتاده و تقریباً از دستور کار خارج شده است. 


تمام این «تغییر نظم» نتیجۀ رویارویی با گروههای کوچکی است که با توان اندک و با سلاحهای انفرادی و راکتهای ارزانقیمت در برابر اسرائیل ایستادهاند. اسرائیل در بدترین شرایط تاریخ خود قرار دارد.


شرایط آمریکا هم بهتر از اسرائیل نیست. آمریکایی که زمانی ابرقدرت و آقای دنیا بود، و حرکت یک ناو این کشور از پرلهاربر در غرب یا فلوریدا در شرق، یا حتی حجم کیف دستیِ رئیس «فِد»ش معادلات دنیا را تغییر میداد (واقعاً در زمان ریاست آلن گرینسپن (Alan Greenspan) بر فد چنین بود!)؛ یا اینکه به همراه متحدانش در «ناتو» تا چندی پیش پشت دیوارهای کرملین سنگر گرفته بود، اکنون حتی از رویارویی با کشور کوچک و جنگزده و بیرمق سوریه بهشدت احتراز دارد؛ پایگاهها و نیروها و امکانات ابرقدرت سابق برای اولین بار از جنگ دوم جهانی، توسط موشکهای یک کشور دیگر مورد هجمه قرار میگیرد؛ سپس از عراق و افغانستان با سرشکستگی خارج شده، و سنگرهای اقتصادی کلیدی را یکبهیک به کشورهای نوظهور اقتصادی مانند چین و اندونزی و هند و ویتنام وامیگذارد؛ و برگهای برنده، حتی متحدان استراتژیک و گاوهای شیرده خود را به چین میبازد؛ و از پس هر انتخاباتش «ترور» یا «شورش خیابانی» یا «سقوط کنگره» درمیآید، که بهوضوح نشانگر انحطاط و زوال آن جامعه است. جنگ واقعی میان آمریکا و کمپانیهای چندملیتی نوظهور – که بخصوص در چین و هند خانه دارند – در جریان است. به نظر میرسد دور نیست که این اتحادیۀ سنجاقشده از ایالتهای متلوّن، از هم بگسلد. «انفعال مرگبار» توصیف دقیقی از شرایط امروز آمریکاست.


حملۀ تروریستی در تهران - ابعاد، دلالتها و زمینه ها

اکنون، ترور اسماعیل هنیه را میتوان بهدرستی تحلیل کرد. این ترور قطعاً با عاملیت اسرائیل و پشتیبانی فنی آمریکا انجام شده است. چرا؟ 

 

۱. آمریکا و اسرائیل هر دو نیازمند افزایش تنش هستند. درمورد اسرائیل نوشتیم. هم در ابعاد داخلی و هم خارجی، اسرائیل نیازمند تغییر معادلات جنگ و لااقل تصویر کردن یک نمای ناقص و معوج و کاریکاتوری از پیروزی، برای فرار از تصویر یک شکست قطعی است. آمریکا هم با توجه به تنشهای هویتی، نیازمند صدور تنشهای داخلیِ متعددش به بیرون از مرزهاست. هژمون دلار باید پایدار بماند، اقتصاد بحرانزده و ایالتهای بهزور سنجاقشده، و التهابات سیاسی باید جایگزین خارجی داشته باشد و مهمتر از همۀ اینها منطقهای که آمریکا را – حتی از کشور افغانستان – پس زده، نباید برای چین و رقبای دیگر آمریکا امن بماند. 


۲. تنش نباید تمامعیار باشد. در شرایطی که عرض شد، هم آمریکا و هم اسرائیل، عمیقاً از رویارویی تمامعیار با ایران (و کوچکتر از ایران) احتراز دارند. ابعاد و نسبت گروه مسلح کوچک یورشبرنده در هفتم اکتبر را با کشور ایران مقایسه کنید. احتمالاً رویارویی تمامعیار (All-out War) جبهۀ مقاومت با اسرائیل، برای جبهۀ مقاومت هزینۀ سنگینی خواهد داشت، اما موجودیت اسرائیل، و منافع پایۀ آمریکا را صدها برابر عمیقتر از فردای هفتم اکتبر به چالش خواهد کشید. پس استراتژی در این مرحله، استراتژی اقدام پایینتر از سطح درگیری کامل (Gray Zone Strategy) است. ترور شهید سلیمانی، شهید فخریزاده، و بعدتر شهدای دیگر ایرانی، همگی در همین سطح تحلیل میشود.
۳. موضوع احیای همبستگی طیف نزدیک به کامالا هریس با اسرائیل نیز مطرح است. در تنش بین ایران و اسرائیل، طبعاً هریس به نفع اسرائیل موضع خواهد گرفت. پس این اقدام برای متأثر کردن انتخابات آمریکا نیز کارکردهایی دارد.


۴. به نظر میرسد پاسخهای گذشتۀ ایران به اسرائیل بهقدر کافی «بازدارنده» نبوده، و پاسخ جدید باید «سختتر» از گذشته باشد. بیم آن میرود که استمرار این شرایط، به ارتقاء سطح تهدیدها و گسترش اقدامات اسرائیل به ارکان نظام و افراد کلیدی ایران و محور مقاومت بینجامد.
۵. اسرائیل تا جایی ماندگار است که گیمیفیکیشن پیشگفته ماندگار است؛ و ارتباط وثیق و مثالزدنی آمریکا و اسرائیل تا جایی ادامه دارد که این رژیم، منافع گروههای خاص آمریکایی را تأمین کند. طبعاً وقتی اسرائیل کارکرد خود را از دست بدهد، عدم پشتیبانی آمریکا، و طبعاً سقوط اسرائیل، حتمی خواهد بود.

 

به نظر میرسد اینکه دو استراتژیست بزرگ دنیای کنونی – هنری کیسینجر و همچنین رهبر انقلاب– از پایان اسرائیل سخن میگویند، به دلیل پایان این گیمیفیکیشن است.


چالشهای اقدام ناگزیرِ متقابل، برای ایران چه خواهد بود؟ به بازارها نگاه کنید: حاکمیت از ابزارهای حکمرانی کافی برای ساماندادن به اقتصاد کشور کمبهره است. حاصل اینکه بازار قاچاق و فساد و رانت و سوداگری و فرار سرمایه و انتظارات مخرب و اقتصاد غیررسمی و ... داغ است. طبعاً اهرم قدرتمند «انتظارات بازیگران اقتصادی داخلی» در پی جنگ فعال خواهد شد و چنانچه پاسخ بازدارنده و کافی وجود نداشته باشد، قیمت ارز و بهتبع آن سایر قیمتها دچار شوک افزایشی خواهند شد؛ و برعکس اگر مانند تهاجم اخیرمان به خاک فلسطین اشغالی این پاسخ با اقتدار نسبی توأم باشد، پاسخ بازارها آرامش و اعتماد و رشد خواهد بود.


یک چالش دیگر هم وجود دارد: انتظارات خارجی! اخیراً و در پیآمد اقدامات شهید رئیسی در گشایشهای بینالمللی – مانند بریکس و شانگهای و اقدامات منطقهای و غیره – پس از مدتها پای گروههای تجاری خارجی، بخصوص چینیها به کشور باز شده است. مراودات صاحب این قلم با گروههای خارجی نشان میدهد که این گروهها بهوضوح ایران را کشوری ناامن و عقبمانده میدانند، و از مشاهداتشان در اولین سفر به ایران معمولاً شگفتزده میشوند. یکی از این گروهها نقل میکردند که ما تا پیش از سفر به ایران اینطور فکر میکردیم که شما با گاری و ارابه جابهجا میشوید! گروه دیگر در اقامتگاه خود در محلۀ اوین تهران تمهیدات امنیتی ویژه تدارک دیده بود که در شبیخون تروریستهای مسلح ایرانی تابآوری داشته باشد! خب، این تصویر چوله از فرهنگ و زندگی و امنیت و رفاه ایرانی، در پی جنگ با اسرائیل در کوتاهمدت تشدید خواهد شد؛ مگر آنکه اثرات بلندمدت ثبات و اقتدار کشور، بر این فضا غالب شود.

 

جمع بندی
نگاه به دلالتهای اصلی موضوع، ما را از گمراهی و سردرگمی میرهاند و از کنش و واکنش نادرست ما جلوگیری خواهد کرد. هر طراحی که برای پاسخ به ترور اتفاق بیفتد – چه جنگ مستقیم، چه افزایش فشار مقطعی، چه افزایش فشار فرسایشی، چه کاهش تمام این موارد – باید واقعبینانه و ناظر به حل مسائلی باشد که اصالتاً و واقعاً طرفین درگیر آن هستند.

ارسال نظرات